11 تیر ماه 92
پسر قشنگم باز هم شما خوابی و من وقت کردم که بیام اینجا چه قدر مهربونی که به مامانت اجازه ی نت رفتن و میدی عزیزم پسر قشنگ مامان. چند روزیه که یاد گرفتی با کمک و بی کمک میشینی ولی زود بلندت میکنم چون هنوز زوده برات و کمرت درد میگیره توی روروک قشنگ دیگه راه میری امروز هم باز هم داشتی دسته گل به آب میدادی که اگه مامان جون نمیدید و زود به دادت نمیرسید معلوم نبود چی میشد رفته بودی سمت میز عکس و ساتن میز و داشتی میکشیدی که میز نیمه داشت بر میگشت روت که مامان جون سریع دید و به دادت رسید عکس های آتلیه ات رو هم گرفتم خیلی قشنگ شده بود غیر از عکس های آیینه ات که چون قشنگ نشده بود من هم اونارو نخواست...
نویسنده :
مامان رادینی
3:41